سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ایران IRAN

صفحه خانگی پارسی یار درباره

کوی دوست

من ترک عشق بازی و ساغر نمی کنم

                              صد بار توبه کردم و دیگر نمی کنم

باغ بهشت و سایه طوبی و قصر حور

                             با خاک کوی دوست برابر نمی کنم


در پرستش یار

قسم به لبانت به گیسوانت

به کمان ابروانت به صبوی دیدگانت

به درخشش نگاهت به قطار کاروانها

به ساربانها به عروس آسمانها

به جهان وصل و هستی و به جهان روح و مستی به بلندی و پستی،

خدا که می پرستی به امیدم که توهستی

به دو آهوی رمیده به میان تو رسیده

                                        که تو را می پرستم


عشق در نگاه تابناک یک زن اسیر داغ دیده است...

فکر می کنم که عشق یک پرنده است، یک گل، یک ترانه است،

یا که خنده های کودکانه است، هر چه هست جاودانه است.

فکر می کنم که عشق یک ستاره است، یا که آفتاب، یا که ماه، نه...نه عشق یک دل لطیف پاره پاره است.

فکر می کنم که عشق مشعل است،

هر کجا که هست روشنی است، هر کجا که نیست سوت و کور و تیره است، باطل است.

زندگی بدون عشق مشکل است.

فکر می کنم که عشق مذهب است.

آب و باد و خاک و خانه نیست، مکتب است.

عشق یک حقیقت است، اولین پدیده طبیعت است، راز خلقت است، رمز غیبت است.

فکر می کنم که عشق یک گل شقایق است،

یا کلیم در درون قایق است، فکر می کنم خدا هم عاشق است.

فکر می کنم که عشق، روی نیزه های جهل، یک سر بریده است، یا که زخم تیر بر گلوی کودکان نو رسیده است.

عشق در نگاه تابناک یک زن اسیر داغ دیده است.

عشق مرگ نیست، زندگی است، سخت نیست، عین سادگی است.

عشق عاشقانه های باد و گندم است، اولین پناهگاه کودکی، آخرین پناهگاه آدم است.

روی برگ سرخ لاله های نو شکفته در سپیده دم، چو شبنم است

 

یا مسیح در درون مریم است

 

                 یا مسیح در درون مریم است