عشق.. ازدواج یا شهوت
تو جوانی و آرزوی زن و فرزندی. ولی می خواهم بپرسم تو مردی هستی که جرئت آرزوی فرزند داشته باشی؟ آیا مرد پیروزمندی هستی؟ بر خود و بر احساسات خود غالب هستی؟ میتوانی جلوی هوا و هوست را بگیری؟ یا این زن و فرزند خواست یک میل و غریزه حیوانی و اقتضای ضرورت است؟ یا از تنهایی دلتنگ شده ای و با خود سازگار نیستی؟ من می خواهم که این پروزی و استقلال نفس تو باشد که هواخواه زن و فرزند است. فرزند تو باید یادگار پیروزی و استقلال نفس تو باشد تو باید چیزی برتر از خود به وجود آوری. اما نخست باید روح و جسم خویش از سر تا پا درست کنی، تو باید نظیر خود را بوجود آوری بلکه بالاتر و والاتر از خویش بیافرینی! مقصود من از ازدواج این است که دو تن اراده کنند تا یکی بیافرینند که از هر دو بهتر باشد. من ازدواج را احترام متقابلی می دانم که اراده هر دو مبدل به یک اراده شود...
من ازدواج را اراده دو نفر برای ایجاد شخص ثالثی که پس از آفرینش بر هر دوی آنان برتری داشته باشد می دانم ازدواج را من احترام متقابل برای آن کسانی که دارای چنین اراده ای باشند می دانم.
بگذار که حقیقت و مفهوم ازدواج تو چنین باشد! ولی آنچه را که زاید مردان, ازدواج می خوانند من ازدواج نمی دانم.
اینان فقر و آلودگی ارواح و راحتی نفرت انگیز و دو جانبه خود را ازدواج می خوانند و آنگاه به خود گویند که عقدشان در آسمانها بسته شده است. ولی من این آسمان زاید مردمان و خود این وحوش بی تمیزی که در دامهای آسمانی گرفتارند را دوست نمی دارم و دور از من باد! اعتقاد به آن خدایی که در هنگام عروسی به کسانی که برای هم نیافریده است, برکت دهد...
به این ازدواجها نخندید! کدام طفل است که از دست والدین خود فریاد نداشته باشد.
ابتدا به نظرم, آدم, لایق و رسیده برای سرزمینی که در آن به سر می برد آمد ولی چون به زنش نگریستم زمین در نظرم دارالمجانین نمود.
آری, ای کاش هر بار که یک مرد مقدس با غاز بی ارزشی جفت می شد زمین و زمان به لرزه در می آمد!
یکی از این مردان در جستجوی حقیقت, چون قهرمانی روانشد و بالاخره آنچه بدست آورد یک دروغ ملبس به لباس زنانه بود که با آن ازدواج کرد. دیگری که اشرف بود و خیلی در انتخاب همسر خود دقت می نمود, ناگهان مصاحبی دائمی نصیبش شدکه او را برای ابد تنزل داد...
سومی با خدمتکاری که دارای فضایل و محسنات یک فرشته بود, ازدواج کرد و اکنون خود به صورت خدمتکار یک زن در آمده و بایستی فرشته شدن را بیاموزد.
تمام خریداران را من, زرنگ و محتاط یافته ام ولی زرنگ ترین آنان زن خود را دربسته و ندیده انتخاب می کند...
آنچه شما عشق می نامید یک مشت خوشی سفیهانه و زودگذر است و ازدواج شما این خوشیهای سفیهانه را پایان بخشیده و یک سفاهت ابدی را به جای آن باقی می گذارد.
ای کاش عشق شما به زنان و عشق آنان نسبت به شما جنبه همدردی و تمایل نسبت به صفات نیک یکدیگر داشت..
ولی معمولاً بعد از عروسی, آشکار می شود که هر دو حیوان بی تمیزی بیش نیستند..
روزی فرا خواهد رسید که عشق شما به ماورای نفس شما خواهد رسید, آنگاه عشق ورزیدن را خواهید آموخت و بدین منظور شما را وادار به نوشیدن جام تلخ عشق ساخته اند..
در جام گواریا بهترین عشق ها هم تلخی یافت می شود و بدین نحو شما مشتاق و آرزومند زبرمرد و آفریننده می شوید..
تشنگی خلاق, تیر آرزویی است که به سمت زبر مرد افکنده شده, بگو به من, ای برادر: آیا مراد تو از ازدواج این است؟
اگر چنین است این ازدواج و این اراده را من تقدیس می کنم...