سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ایران IRAN

صفحه خانگی پارسی یار درباره

پرنده مردنی است

 

دل‌ام  گرفته  است
دل‌ام  گرفته  است


به  ایوان  می‌روم  و  انگشتان‌ام  را
بر  پوست ِ  کشیده‌ی ِ  شب  می‌کشم


چراغ‌های ِ  رابطه  تاریک  اند
چراغ‌های ِ  رابطه  تاریک  اند


کسی  مرا  به  آفتاب
معرفی  نخواهدکرد
کسی  مرا  به  میهمانی ِ  گنجشگ‌ها  نخواهدبرد
پرواز  را  به  خاطر  بسپار
پرنده  مردنی  است

روز خویش

    نظر

من روز خویش را با آفتاب روی تو که از مشرق خیال دمیده است آغاز می کنم،

من با تو می نویسم و می خوانم من با تو راه می روم و حرف می زنم و از شوق این محال:..

که دستم به دست توست،..

من جای راه رفتن پرواز می کنم!!..

آن لحظه ها که مات و مبهوت در انزوای خویش یا در میان جام خاموش می نشینم،

موسیقی نگاه تو را گوش می کنم.. گاهی میان مردم، در ازدحام شهر غیر از تو،

 هر چه هست فراموش می کنم...


خبر مرگ من

گاه می اندیشم خبر مرگ مرا چه کسی به تو می گوید..

آن زمان که خبر مرگ مرا از کسی می شنوی کاش روی تورا می دیدم

شانه بالا انداختنت را بی قید و تکان دادن دستت را که عجب! مرد!؟

چه کسی باور خواهد کرد جنگل جان مرا آتش عشق تو خاکستر کرد؟؟!!...


من دور افتاده ام

من دور افتاده ام

نه از تجملات و آبادیها که بادها بر آن می وزد،

 و قله ارغوانی کوه گازارنا در آن سر به آسمان کشیده است،

نه، بلکه از قلمرو روحانی و علوی و مطمئن،

که مطمح آمال و مقصد بهترین رویاهاست، دور افتاده ام...


وظیفه مسیحیت

وظیفه مسیحیت آن بود که با تلقین نرمخویی و مهربانی کامل، وحشیگری طبیعی مردم را تعدیل کند و هر متفکری که می ترسد افراط در خصال مسیحیت خودخواهی را از میان ببرد، به اطراف خود نظر افکند تا ترسش زایل شود و مطمئن گردد...


ازدواج

    نظر

تو جوانی و آرزوی زن و فرزندی. ولی می خواهم بپرسم تو مردی هستی که جرئت آرزوی فرزند داشته باشی؟  آیا مرد پیروزمندی هستی؟ بر خود و بر احساسات خود غالب هستی؟ میتوانی جلوی هوا و هوست را بگیری؟ یا این زن و فرزند خواستن یک میل و غریزه حیوانی و اقتضای ضرورت است؟ یا از تنهایی دلتنگ شده ای و با خود سازگار نیستی؟ من می خواهم که این پروزی و استقلال نفس تو باشد که هواخواه زن و فرزند است. فرزند تو باید یادگار پیروزی و استقلال نفس تو باشد تو باید چیزی برتر از خود به وجود آوری. اما نخست باید روح و جسم خویش از سر تا پا درست کنی، تو باید نظیر خود را بوجود آوری بلکه بالاتر و والاتر از خویش بیافرینی! مقصود من از ازدواج این است که دو تن اراده کنند تا یکی بیافرینند که از هر دو بهتر باشد. من ازدواج را احترام متقابلی می دانم که اراده هر دو مبدل به یک اراده شود...


عشق ناگهانی

عشق ناگهانی مردی به زنی از کجا می آید؟  تنها از حساسیت نیست، بلکه اگر مردی در موجودی احساس ضعف و نیازمندی به کمک کند و در عین حال او را دارای روحی عالی ببیند، در خود یک طغیان روحی احساس می کند، هم متاثر می شود و هم نیش می خورد. عشق بزرگ از همینجا سرچشمه می گیرد..

و یک مثل فرانسوی می گوید: در عشق حقیقی روح جسد را در آغوش می گیرد...