سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ایران IRAN

صفحه خانگی پارسی یار درباره

گردش سایه ها

انجیر کهن سر زندگی اش رامی گسترد

زمین باران را صدا می زند

گردش ماهی آب را می شیارد

باد میگذرد چلچله می چرخد و نگاه من کم می شود

ماهی زنجیری آب است و من زنجیری رنج

نگاهت خاک شدنی لبخندت پلاسیدنی است

سایه را بر تو فرو افکنده ام تا بت من شوی

نزدیک تو می آیم بوی بیابان می شنوم : به تو می رسم تنها می شوم

کنار توتنهاتر شدهام

از تو تا اوج تو زندگی من گسترده است

از من تا من تو گسترده ای

با تو بر خوردم به راز پرستش پیوستم

از تو براه افتادم به جلوه رنج رسیدم

و با اینهمه ای شفاف

با این همهای شگرف

مرا راهی از تو بدر نیست

زمین باران را صدا می زند من ترا

پیکرت را زنجیری دستانم می سازم تا زمان را زندانی کنم

باد می دود و خاکسترش تلاشم را می برد

چلچله می چرخد گردش ماهی آب را می شیارد فواره می جهد :‌ لحظه من پر می شود