آنگاه که با آسمان ابري دلت برق اميد شدي بر شام بي رنگي...
آنگاه که با ساز شکسته ي تنت آواز زندگي شدي بر دل تنگي...
آن زماني که سوخته جان خنکاي مرهمي شدي بر زخم دلي...
آن زمان که اشک باران گل خنده ي شوقي شدي بر چشم تري...
به يقين قهرمان قله ي عشقي در روزهاي زندگي...